خسرو حسن زاده

یادداشت‌های جنگ

در خاطرات جنگ ایران و عراق خسرو حسن زاده و آنچه او در این سری نقاشی ها به تصویر کشیده خیل عظیمی از مردگان را می بینیم مردگان در کفن سفید در برابر پس زمینههای تاریک مردگان- راه می روند؛ مردگان سخن میگویند؛ مردگان پیکر مردگان دیگر را به دوش می کشند؛ مردگان در ماتم دیگر مردگان هستند مردگان همه در ،کفن مردگان همه در تابوت مردگان خویش را در خاطرات تصویری خود به خاطر می آورند مردگان نقاشیهای حسن زاده زنده به نظر میرسند. آنها زنده اند.

موضوع بحث بر انگیز رستا خیز (المعاد) و اینکه مردگان پس از مرگ در روز جزا در برابر خالق خود جوابگوی آنچه در طول زندگی انجام داده اند می،باشد از اصول آشکار معتقدات و گرایشهای اسلامی است. بلافاصله بعد از تشکیل مدارس فقه اسلامی و تقسیم بندی های دینی این معتقدات بسط پیدا کرده و به اخلاق و گفتمان فلسفی وارد شد. هر چند که رستاخیز در سر تاسر معتقدات اسلامی و تاریخ فلسفه مشهود است این مبحث در قرن شانزدهم در زمان صفویان و استقرار مکتب «اصفهان» در فلسفه شیعه از اهمیت نو یافتهای برخوردار بوده است.
در یکی از جاودان ترین تفاسیر فلسفی ،رستاخیز در یکی بهترین قرائتهای فصیحش به نام گوهر مراد به قلم یکی از پیشگامان فلسفه شیعه عبد الرزاق لاهيجى (۱۶۶۱) این مبحث فلسفی با زیبایی و اهمیتی که از زمان پیدایش آن در اواسط قرن هفدهم بی نظیر است به اختصار بیان شده است.

تصور لاهیجی این است که مردم به دلیل استتنباط متفاوتشان در مورد ادراک موجودیت ،انسان در شرایط متفاوتی در رستاخیز قرار می گیرند. آنهائی که بر این باورند که انسان هیچ نیست غیر از جسم فیزیکی در رستاخیز جسمشان برخواهد خواست؛ در حالیکه آنانیکه بر این باورند که ذات بشر در روحش است به معاد معنوی باور دارند؛ و به همین ترتیب کسانی که به آمیختگی روح و جسم معتقدند به رستاخیز همزمان روح و جسم ایمان دارند؛ و کسانیکه به هستی انسان کلا شک دارند، رستاخیز انسان را نیز تماما زیر سوال می برند اگر از منطق لاهیجی پیروی کنیم و استدلال او را وارونه کنیم پایان مسائل به آغاز و حیاتشان معنا می،بخشد یا مقصد سفراست که آغاز و فاصله سفر را هدفمند میسازد بعبارت دیگر با استدلال فلسفي انتها ما معنای آغاز را ،میابیم یا با تصور دنیایی که خواهد ،آمد درباره فطرت دنیای حال گمان پردازی میکنیم شاید آنچه لاهیجی انجام می دهد این است که در مورد دیدگاه مردگان از زندگی نظریه پردازی میکند.

دوره های پی در پی رویدادهای ،ایران قبل و بعد از انقلاب ۱۹۷۹ مستلزم یک نسیان تاریخیست – یک سرکوب همگانی تکانشهای روحی که باید از آن پیشی گرفت و بر آن چیره شد والا این تکانشها بینش بشراز آینده را که فراخوان اوست به ،پایندگی همواره مختل میکند این سرکوبی هیچ زمان تکامل نخواهد یافت و یا به یک کاستی مطلق تبدیل نخواهد شد. بازمانده این تکانشها در خاطرات – زندگیهای در آغاز به فنا رفته آرزوهای سرخورده خیالات تیره و تار شده – را میتوان از طریق سیاسی و یا ایدئولوژیکی برای یک دستگاه حکومتی ستیز آمیز که همواره به عدم) مشروعیت خود آگاه است تحت تاثیر قرار داد ولی این امر که از این تکانشها میتوان استفاده و یا سوء استفاده کرد بدین معنا نیست که آنها کاذب و یا متزلزل هستند.

هزارن ایرانی در تحولات انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ جان خود را از دست داده اند؛ صدها هزارتن از جوانان در رویدادهای جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸- (۱۹۸۰) به شهادت رسیده.اند با ژرف نگری تصویری درباره پیکر شهدا خسرو حسن زاده درباره آغاز همایش گروهی آنها گمان پردازی میکند – مرگ گزارشی از زندگی میدهد.

همانگونه که نظریه پردازی عبدالرزاق لاهیجی درباره سرشت رستاخیز شناسی شیعه تاریخ وی را تشکیل میدهد خسرو حسن زاده نیز جایگاه متافیزیکی سرکوب خاطرات را به تصویر می:کشد خاطرات جسمی و روحی زودگذر یا جاودان فانی یا باقی بی مفهوم و یا پر معنا.